به نام الله بی‌همتا

شبی به تاریکی اما نفوذ روشنایی پر نور از راه رسید و رویایی متولد شد، رویایی به رنگ آبی 

کرانه دریای بی‌انتها، دریایی که هم مهربان هم نامهربان بود و با تضاد متفاوتش خود را به رخ 

دنیایی می‌کشاند که در متضاد بودن سرور تمامیت زمین خاکی بود پس سعی در قدرت‌نمایی در 

مقابل حریفش را داشت اما دنیا حریف قدری بود و فرصت پیروزی را به او نمی‌داد ولی رویا هم 

حاضر به عقب‌نشینی و باخت نبود. پا به دنیای کوچک صاحبش نگذاشته بود که با کوچک‌ترین 

غضب پا پس بکشد و متولد نشده راه مرگ را در پیش بگیرد. پس به سان پروانه‌ای خود را به 

دست نوازش‌گر پیله‌اش بخشید تا با پراونه شدن راه واقعیت را پیدا کند. واقعیتی که باید جنس 

رویا بودن را می‌پذیرفت تا نمایان شود. 

سختی و فشار عزمش را استوارتر می‌کرد برای پیمودن راهی که به پروانه شدن منتهی بود، 

بالاخره پیله‌اش شکافته شد؛ وجودش را بیرون کشید و بال‌هایش را گشود و با شوقی پر از 

اشتیاق، چشم قلبش را به روی حریف منتظرش گشود. نگاهش آن‌قدر، برندگی داشت که به 

سان تیری زهرآگین به قلب دنیای روبه رویش فرو رفت و مجبورش کرد تا در برابرش سر

تعظیم فرو آورد.

کرنشی بی‌سابقه، در تاریخ دنیا به ثبت رسید و رویا با غرور و لبخندی به وسعت دریای 

وجودش، بال‌ن به تخت شاهی نزدیک شد و ملکه‌وار روی آن نشست و همان دم امید 

به یاری‌اش آمد و وجودش را از رویایی ناب به واقعیتی بکر بدل کرد. واقعیتی آغشته به 

مهر و محبت که  با لباسی از جنس عشق و رنگی به سرخی گل‌های رز؛ قدم در صحنه 

نمایش زندگی گذاشت و شروع به هنرنمایی و پرده‌برداری از وجود خاص شده‌اش کرد و 

دنیا باری دیگر مغلوب رویای بودن، رویایی جدید شد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م amir الکترونیک babakdj کتاب شرح جامع قانون مدنی دکتر بیات لگاریتم فروشگاه شرکت تعاونی دهیاریهای فریدونشهر عاشقانه